جاماندهای که جانماند
05 فروردین 1396 توسط فاطمه سادات
با خودم میگفتم دعوت شدی ولی اجابت نکردی؛ چرا؟! آیا دوباره صدات میزنن؟
نه..
جاموندی از این قافله، مثل اربعین که جاموندی،
و فقط اشک بود، و زیر لب میخوندی: من جاموندم…
دلم گرفت از اینکه دوستام میخواستند راهی فکه و طلاییه و مارد شوند، ولی من نه..
ناراحت بودم که چرا به دعوت شهدا پاسخ ندادم
دعوتشون رو رد کردم…
وقتی فهمیدم دوستی از مشهد برنگشته راهی نجف هست، بیشتر دلم گرفت از خدا خواستم که اگه میشه یبار دیگه شهدا دعوتم کنن…
دقیقه نودی شد و من راهیم، راهی سرزمین نور
راهیان نور… شهدا ممنونم
خدایا ممنونم
الحمدالله
شکراًلله